ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
مصاحبه داود امینی با محمّدمهدى عبدخدایى
ریشة اختلافات ما با مصدق این است که در کنار این مسائل، مسئلة اصل چهار ترومن وجود دارد. مسئله اینکه دکتر مصدق با این دیدگاه نگاه مىکرد که، به وسیلة آمریکاییها، انگلیسیها را بیرون کند. سیاست موازنة منفى او بر این مبنا استوار بود که به وسیلة یک دشمن، یک منفعت طلب دیگر، منفعتطلبى را که در حال غارت بود از میان ببرد. من در اینجا، با نهایت تأسّف، امروز پس از چهل سال، مىگویم که دکتر مصدق، به دلیل ناآگاهىاش از جغرافیاى سیاسى، جغرافیاى اقتصادى و جغرافیاى نظامى منطقه، شایستگى حل مسئله نفت و رهبرى نهضت ملى را نداشته است.
دکتر مصدق دقیقا از طرح مارشال و همینطور از بازتابهاى این طرح در اروپا خبر نداشته، از جریان پیمان ناتو، بازتابهاى فروش اسلحه به پیمان ناتو بیخبر بوده؛ یعنى مىخواهم بگویم که تحقیقى در این مورد نکرده است. دکتر مصدق، علاوه بر طرح مارشال، از اصل چهار ترومن هم خبر نداشته که دکتر لیوارن، مدیر کل کشاورزى آمریکا، در کنار دکتر صدیقى، وزیر کشور، مىنشینند و قرارداد مىنویسند براى بازسازى و مدرنیزه کردن کشاورزى ایران. اینها را دکتر مصدق نمىدانسته است.
مصدق در سالهاى 1299-1285 شمسى زندگى مىکرده که نمىدانسته دیگر استعمار جغرافیائى عمرش به پایان رسیده است. کلنىها خودشان را به نوعى نئوکلنیالیسم تبدیل کردهاند. بازارهاى دنیا را امپریالیسم یا استعمار مىخواهد تصرف کند. دیگر نمىخواهد قسمتى از سرزمینها را بگیرد. جنگ جهانى دوّم است، دنیا صنعتى شده است. کشورهاى جهان به هم نزدیک شدهاند. مخابرات، تکنولوژى، تلویزیون و رادیو کشورها را به هم نزدیک کرده است. دنیاى سالهاى 1290-1285 شمسى دیگر تمام شده؛ دنیاى دیگرى است. مسائل جدیدى در دنیا مطرح است. امروز استعمار جغرافیایى مطرح نیست، استعمار اقتصادى مطرح است. وجود طرح مارشال ایجاب مىکند که دستهاى آمریکا و انگلستان، در یک کاسه باشد. اوضاع انگلیس به علت خسارات عظیمى که در جنگ جهانى دوم دیده، تخریبى که هواپیماهاى آلمانى در انگلستان به وجود آوردهاند ایجاب مىکند که 80% صنایع انگلستان به توسط سرمایهگذارى سرمایهگذاران آمریکایى بازسازى شود و این سرمایهگذارى نیاز به انرژى ارزان دارد و این انرژى ارزان ایجاب مىکند که آمریکا از انگلستان حمایت کند. به علاوه، در دنیایى که بعد از جنگ جهانى دوّم، فضاى باز سیاسى به وجود آمده، حالا که نهضتهاى آزادیخواهى در دنیا پدید آمده، کشورهاى تحت استعمار در حال بیدارى هستند، انگلستان نمىتواند کشورهایى را که زیر سلطه داشته، نگه دارد؛ یا باید تحویل روسها بدهد یا آمریکاییها. در شرکت نفت آرامکوى عربستان این را ما مىبینیم، در مصر این را مىبینیم. فرانسه هم در پارهاى از جاها همین وضع را داشته است. فرانسه و مراکش همین وضع را داشتهاند. آلمان هم که به طور کلى از هم پاشیده شده بود و با سرمایهگذارى آمریکا در حال برپا خاستن بوده است.
اینها را دکتر مصدق یا باخبر نبوده یا مطالعه نکرده بوده یا آنقدر سرگرم کارهاى خودش، سرگرم احمدآبادش و سرگرم کارهاى شخصىاش و مبارزات انتخاباتیش بوده که به این مسائل نرسیده. مشاورین آگاهى هم نداشته که به او بفهمانند که دنیا حالا تغییر کرده است.
من نمىخواهم بگویم که نواب صفوى هم مىدانسته؛ نه، نواب صفوى هم وضع دکتر مصدق را داشته، نه اینکه فکر کنید نواب صفوى یک آدم مطلع بوده است. آیا یک طلبة جوان 25 ساله آگاه بوده که طرح مارشال چه بازتابهایى دارد؟ امّا، نواب صفوى یک آرمانخواه مذهبى بوده، عینکش براى نگاه به ایران با عینک دکتر مصدق تفاوت داشته است. دکتر مصدق از بقایاى رجال دورة قاجار بوده است. نواب صفوى طلبهاى بوده که نجف را دیده است. نواب صفوى برایش روس، انگلیس، آمریکا تفاوتى نداشته. کسى نبوده که بگوید من به وسیلة آمریکا انگلیس را بیرون مىکنم؛ وقتى موفق نشدم، به وسیلة آزاد گذاشتن حزب توده آمریکاییها را بیرون مىکنم. اصلاً دنبال این حرفها نبوده است. مىگفتند: نه روس، نه انگلیس، نه آمریکا. یک آرمانخواه مذهبى که در فضاى ذهنى خودش زندگى مىکرده، توى این فضاى ذهنیش هست که اشتباه مىکند؛ چون یک مسلمان معتقد، به مراتب، از یک شبه روشنفکر غیرمعتقد کمتر اشتباه مىکند. این طبیعت قضیه است. حتّى من معقتدم یک سوسیالیست معتقد، از یک شبهروشنفکرى که واژههاى سوسیالیسم و امثال آن را ورد زبانش کرده، کمتر اشتباه مىکند؛ چون او توى خط خودش حرکت مىکند. این دو تا دیدگاه است.
به هر جهت، ریشة اختلافات از توافق دربار و جبهة ملّى بوده است که بعدها البته، با دستگیرى نواب صفوى، گسترش پیدا مىکند.