وب سایت رسمی داود امینی
وب سایت رسمی داود امینی

وب سایت رسمی داود امینی

خاطره ای از عید فطر 92



خاطره ای از عید فطر

داود امینی

 

برای عید فطر من هم مثل خیلی های دیگر به مسافرت رفتم. مقصد من، روستایمان قاهان، در منطقه خلجستان قم بود. روستایی دیدنی و سرسبز در دل دره ها و کوه ها و در جوار امامزاده هادی پسر امام زین العابدین(ع) واقع شده است. به لینک قاهان در قسمت راست سایت که مراجعه کنید، این منطقه خوش آب و هوا و توریستی را خواهید شناخت. صبح عیدفطر سال ۹۲، خیابان های جلوی حسینیه ده فرش شده بود و مردم، با همان صفای روستایی در صف نماز عید فطر حاضر بودند. مداح مراسم عید، سرهنگ بازنشسته اسماعیلی پشت جایگاه رفت و شروع کرد: الله اکبر، الله اکبر، لااله الا الله والله اکبر، و لله الحمد، الحمدلله علی ماهدینا، و له الشکر علی ما اولینا...

نماز خوانده شد و او مولودی عید را خواند و از مردم خواست دعا کنند، شاید سال دیگر نباشند. بعد از نماز سفره عید پهن شد و همه گرد سفره با صفای روز عید نشستند و سپس به سوی منازل و باغهایشان روان گشتند. چند ساعتی از نماز عید گذشته بود که خبر دادند سرهنگ اسماعیلی مداح روز عید که با خانواده اش از تهران آمده بود و به باغ رفته بودند، با نیش زنبور فوت کرد. همه شوکه شدند. باورمان نمی شد. من که ایشان را از پیش از انقلاب می شناختم و حق استادی بر من را داشت. پیش از انقلاب ایشان و جمعی از دوستان فرهنگی مبارزشان در مسجد صاحب الزمان محله ی شاهپور اول خیابان وحدت اسلامی تهران، انجمن خیریه ی صاحب الزمان (عج) را راه انداخته بودند و در آنجا به ایتام و مستمندان کمک می کردند. این پوششی بود برای کلاس های آموزشی و فرهنگی قرآنی و دینی که در مسجد برپا کرده بودند. من هم که آن زمان در آن محله زندگی می کردیم، در این کلاس ها شرکت می کردم. تا این که یک روز متوجه شدیم همه ی معلم های این کلاس ها و فعالان انجمن خیریه را ساواک دستگیر کرده و از آن پس کلاس ها تعطیل شد. 



بقیه در ادامه مطلب

 

 

ساعاتی بعد، روحانی ده در مسجد اعلام داشت: مداح نماز عیدمان از دنیا رفت. قبل از این که فاتحه بخوانید، بگذارید خاطره صبح امروز عید را برایتان بگویم. قبل از نماز عید با سرهنگ گفتگو می کردم. گفتم: حاج آقای اسماعیلی، شما عید به عید به اینجا می آیید و کم یاد ما می کنید. گفت: مداح بعثه مقام رهبری در مکه و مدینه هستم و اخیرا یک ماه در نجف بودم. پیش از آن هم چهل روز مکه و مدینه بودم. به او گفتم: آنجاها که می روی، مرا هم یاد می کنی؟ خیلی سریع گفت: بله. اتفاقا این دفعه شما را یاد کردم. خیلی تعجب کردم که مرا که از قم برای امام جماعتی این روستا آمده ام، یاد کرده است. پرسیدم: واقعاإ وقتی تعجبم را دید، گفت: حاج آقا من زمانی که مکه بودم زیاد طواف می کردم و به انبیا و امامان هدیه می کردم. یک روز از استادی که می شناختم، پرسیدم که من طواف می کنم و به اولیا و امامان هدیه می کنم. گفت: خیلی خوب کاری می کنی، ولی از اولیای خدا چیزی کم نمی شود اگر نیت کنی ثوابش به همه آشنایان ازجمله کسانی هم که حتی یک بار آنها را دیده ای و مراوده ای داشته ای، نایل شود. اگر چنین نیتی کنی در طواف و نماز و دعاهایت، هم به اولیای خدا می رسد و هم به همه آنها. به هر کس هم رسیدی، بگو از طرفت طواف کردم و دعایتان کردم. من هم از آن پس چنین نیتی می کنم و به همه هم می گویم که از طرف شما نیت کردم. این خاطره درس خوبی بود برای ما و این حادثه نشان داد که حتی جناب سرهنگ و هر کاره ای هم که باشی، وقتی اجل برسد، با نیش زنبوری به نزد خدا می شتابی. هشداری است بر ما که مرگ بسیار نزدیک است. گر چه در روز عید و با نیش زنبوری ...

 


نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 مهر 1392 ساعت 10:53

جناب نویسنده محترم بهتر است در آثار خود از واژه های مناسب فارسی استفاده کنید مثلا به جای کلمه سرچ از واژه زیبای جستجو استفاده کنید تا وزن نوشته هایتان بالاتر برود.

با سلام، من هم معتقد هستم باید از کلمات فارسی استفاده کنیم، اگر به کتاب ها و مقالاتم مراجعه کنید، این مطلب را خواهید دید. استفاده از کلمات خارجی در نوشته های فارسی درست نیست. در اینجا سرعت عمل موجب آن شده است. کلمه مزبور اصلاح شد.
با تشکر از تذکر شما،

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.